ستایشستایش، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
ساجدهساجده، تا این لحظه: 17 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
مامانشونمامانشون، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

فرشته های زمینی مامانی

التماس دعا

این دعا را منتشر کنید ببینید چطور غم هایتان از بین می رود   سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشِفَ الغَمّ   فَرِّج هَمّی و یَسِّر أمری وأرحَم ضَعفی  و قِلَّةِ حیلَتی وأرزُقنی مِن حَیثُ لا أحتَسِب یا رَبّ العالمین  حضرت رسول (ص) فرمودند: هر کس مردم را از این دعا باخبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا می شود  التماس دعا   ...
26 شهريور 1391

یه سری عکسهای مسافرت به کرمانشاه

اینم عکس شما و آقاجون((عکس بالا)) ((عکس پایین))اینجا هم آقاجون رو برده بودیم دکتر تا معاینه بشه برا قلبش ما تو حیاط بیمارستان منتظرش بودیم که چندتا عکس ازتون گرفتم اینجا هم سر دوراهی هرسین که منتظریم ماشین بیاد بیاییم خونه قربون فرشته های مهربونم بشم گفتین قبل حرکت یه صدقه بندازین آقاجون رو بردیم دکتر دکترش گفته قبل عمل باید آنژو گرافی قلب انجام بشه اگه جواب نداد باید عملش کنن انشالله زودی حالش بدون نیاز به عمل خوب میشه امروز یکشنبه ٣٠/٦/١٣٩١ ساعت ٣ بعد از ظهر میره برای آنژو انشاالله با خبر خوش برمیگرده   ...
26 شهريور 1391

جشن شکوفایی

سلام به رو ماهه گلای باغ زندگی مامانی امروز میخوام در مورد جشن شکوفایی((جشن کلاس اولی ها)) براتون بگم دیگه چیزی به اول مهرماه سال 1391 نمونده روزی که دخترای گلم به کلاس اول میرن و شروع میکنن واسه موفق شدن واسه یادگیری واسه خوندن واسه نوشتن به امید موفقعیت همیشگیتون بخاطر همین روز چهارشنبه 29/6/1391 یه جشن تو مدرسه شما((مدرسه ابتدایی یوسفیان شهرک مروارید))برای ورود کلاس اولی ها به مدرسه میگیرن امیدوارم بهتون خوش بگذره به امید جشن دانشگاهیتون موفق و شاد باشین همیشه                           &nbs...
25 شهريور 1391

تاخیر در رفتن به کرمانشاه

سلام خوشملای مامان مریمی امروز صبح بابایی زنگ زد ترمینال گفتن برا ساعت 5 حرکت دارن ما سر ساعت حاضر شدیم و میخواستیم حرکت کنیم که نگ زدن گفتن بخاطر اتمام اجلاس سران تو تهران جاده هراز بسته شده و هیچ ماشینی از سمت تهران به آمل نمیاد باید فردا بیاین  قراره فردا صبح یعنی شنبه 11 شهریور 91 بابایی میره بلیط بگیره به امید خدا راهی کرمانشاه بشیم آقاجون دلتنگ نباش دیگه ما داریم میایم در رو باز کن آقاجونی ما داریم میایم                                   &nb...
10 شهريور 1391

رفتن به کرمانشاه

سلام عزیزای دل مامانی بعد یه مدت طولانی اومدم آخه میرم سرکار فرصت نمیکنم بیام نت منو ببخشین امشب اومدم تا براتون بنویسم از مسافرتی که یهو پیش اومد آقاجون دیشب به بابایی زنگ زد و گفت یه عمل داره آخه قلبش ناراحته برا عمل نیاز به رضایت دارن که بابا و عمو باید برن اونجا و دلش برا شماها تنگ شده گفته میخوام ستایش و ساجده رو ببینم بابایی گفت باشه حتما میایم به عمو ابی  هم گفتیم عمو خودش تنها میاد زنعمو و  ایلیا بخاطر شیطونی ایلی و یه مساله نمیتونن بیاین به امید خدا جمعه10 شهریور 1391 داریم راهی کرمانشاه میشیم و به امید سلامتی آقاجون آقاجون ما دوستت داریم برات دعا میکنیم هر چه زودتر خوب بشی الهی آمیییی...
9 شهريور 1391
1